Uncategorized
Archived Posts from this Category
نوامبر 19, 2010
سپتامبر 6, 2010
ایران نه یک مکتب است نه یک مرام و نه یک مسلک، ایران وطن ماست. ایران تمامی آنچیزی است که ما داریم و طرفه آنکه امروز به هیچ گرفته میشود. به هیچ گرفته میشود از سوی کسانی که اعتقاد و ایمان خویش را مستمسکی میدانند برای اهانت به تاریخ و به فرهنگ و به اسطورههای این سرزمین؛ و به هیچ گرفته میشود توسط کسانی که میخواهند وطن ما را به توشه یکروزهای برای راه بیمبداء و بیمقصدشان تخفیف دهند. ایران وطن ما و مبداء و مقصد ماست. ایران ما، ایران مردمانی است که طی قرنهای متمادی در آن سکنی گزیدند و هر یک به فراخور توان خویش از وجود آن، از همیت و از تمامیتش حفاظت کردند. ایران وطن ماست.
اگر به تمامی کسانی که از جان و دل برای حفاظت از آن تلاش میکنند تا به ابد احترام خواهیم گذاشت، اگر تمامی کسانی را که باعث سربلندی آن و سرافرازی مردمانش میشوند تا به ابد ارج خواهیم نهاد، و اگر از تمامی کسانی که ایران را خوار و زبون میخواهند و آن را ابزار قدرتطلبی خود قرار میدهند بیزاریم، به این دلیل است که ایران وطن ماست.
نگاهی به تاریخ معاصرمان بیندازیم و ببینیم هر بار به خیالی و وهمی وجود ایران را نادیده انگاشتهایم، تمامیتش را دستِکم گرفتهایم، یا آن را بدیهی فرض کردهایم چگونه همچون برگشت یک بومرنگ بر صورت خودمان سیلی زدهایم، ببینیم هر بار کسی از میان ما آتشی علیه آن بر پا کرده دود آن چشمان خودش را آزرده است و شاهد باشیم هربار که به نام مسلکی یا مرامی ایران را در مقام و مرتبهای که شایسته آن نیست نشاندهایم نتیجه عکس گرفتهایم و ایران آنچنان اهمیت وجودش را به ما اثبات کرده که برای تصحیح اشتباه خویش بهایی گزاف پرداختهایم.
اما اگر ایران همه آنچیزی است که ما مشترکاً داریم چرا باید امروز به بازیچه دست میانمایگانی تبدیل شود که برای هیچ ایمان و اعتقادی ارزش و احترام قائل نیستند و هر روز به رنگی و با پرچمی به دنبال بازاری برای متاع جعلی خویش میگردند؟ اگر ایران همه آن چیزی است که ما مشترکاً داریم چرا باید اعلام دلبستگی به وطن، که میتواند بر زبان شهروند هر کشوری در توصیف موطن خویش جاری شود امروز به حدی بعید به نظر میرسد و چنان رنگوبوی سیاسی به خود میگیرد که خشم صاحبان قدرت را بر میانگیزد و به عکسالعملهای پیشپا افتاده وادار میکند؟
اگر بازگو کردن این واقعیت که ایران وطن ماست، امروز گفتاری سیاسی شده به این دلیل است که گویی هموطن بودن ما از معنای اصلی آن یعنی از برابری ما تهی شدهاست. به این دلیل است که فاصله میان فقیر و غنی چنان بیداد میکند که در مقایسه با نابرابری ملموس و رزومره در کشورمان، برابری ما در ایرانی بودنمان به چهره رنگپریدهای تبدیل شدهاست. به این دلیل است که آنقدر به شهروند درجه یک و دو سه تقسیم شدهایم و برای هر یک از ما محدودهای چنان متفاوت ترسیم شده که در مقایسه با آن، برابری ما در ایرانی بودنمان شوخی تلخی بیش نیست.
همه ساکنان کره خاکی برای خود عقایدی دارند که به آن احترام میگذارند و از دیگران نیز توقع احترام به آن را دارند. همه مردم در قلب خود به قهرمانی و قدیسی اقتدا کرده و تلاش میکنند اندیشه و عمل وی را الگوی کردار و رفتار خویش قرار دهند. و چه جای تعجب از اینکه نزد دیگران مبلغ آن روشی باشند که راه رستگاری خویش میدانند؟ اینها هیچکدام نافی برابری اولیه و اساسی ما در ایرانی بودنمان نیست. نه کم و بیش عرفی بودن و نه بیش و کم دیندار بودن جای این حقیقت که ما همه ایرانی هستیم و ایران وطن همه ماست را نمیگیرد.
در تمامی این سالها به عوض آنکه برابریمان در ایرانی بودن را زمینهای ببینیم برای کشف عرصههایی که باید این برابری به آن تعمیم یابد، چنان از وظیفهمان در گسترش عدل غفلت کردهایم و چنان تفاوت در آراء و عقاید و منافع را بزرگ و حیاتی جلوه دادهایم که کاملاً از یادها رفتهاست که ایران لحظه برابری ماست. این برابری و این وطن همه آن چیزی است که ما داریم و طرفه آنکه هم این و هم آن امروز به هیچ گرفته میشود.
ایران فقط آن نیست که از بد حادثه وجود و حضورش را به یاد میآوریم و به دامانش پناه میبریم. ایران آن نیست که به دلیل جانفشانی برای تمامیتش بتوانیم برای خود حقی فراتر از سایر هموطنانمان قائل شویم. نه عشق ما به ایمان مشخصی و نه نفرتمان از کسانی که میبینیم مطامع خویش را بر منافع ما مردم ترجیح میدهند هیچیک نمیتواند جای برابری ما در ایرانی بودنمان را بگیرد. بر زمینه این برابری است که میتوانیم با افتخار مدعی به رسمیت شناختن تفاوتهایمان شویم و شاهد همسویی و همراهی اعتقادات و عقاید گوناگون در تلاش برای آزادی باشیم. اگر میتوانیم از حقوق برابر مردم صحبت کنیم، اگر اعم از ترک و لر و فارس و بلوچ و عرب در همان روز پای صندوقهای رأی میرویم، اگر میتوانیم بخواهیم که رأی مردم منبع مشروعیت به شمار آید، اگر فارغ از تمامی تفاوتهایمان لحظات سربلندی کشور را جشن میگیریم و اگر اعم از شیعه و سنی و مسیحی و کلیمی آرزوی سعادت ملت ایران را داریم، همه و همه به این دلیل است که ایران وطن ماست.
بدون شناسایی این وطن و بدون رعایت این برابری، نه ترسیم چشماندازی برای عدالت ممکن است و نه زمینهای وجود دارد برای احترام به حقوق اساسی ملت. ایران شاهد و ضامن برابری ماست.
ایران وطن ماست.
* این نوشته برای سایت جمهوریخواهی ارسال شدهاست.
آگوست 20, 2010
«آزادی یگانه چیزی است که جا دارد انسان جان در راهش فدا کند»
Posted by bijan62 under Uncategorizedنوشتن دیدگاه
هوشنگ کردستانی
«آزادی یگانه چیزی است که جا دارد انسان جان در راهش فدا کند»
« بدست من امروز جز این قلم نیست»
ابوالفضل بیهقی
بارها گفته و نوشته شده است که رهایی ایران از تسلط استبداد مذهبی جز از راه برکناری نظام ولایت فقیه و جمهوری اسلامی امکان پذیر نیست، به همانگونه که جلوگیری از تکرار استبداد در آینده ایران، در سایه تحقق آزادی های فردی و اجتماعی و استقرار حاکمیت مردم امکان پذیر خواهد بود.
در کشورهای صاحب دمکراسی گرایش مردم به شخصیت ها و احزابی است که به آنچه در جهت تحقق منافع ملی عنوان می کنند وفادارند. چنانچه مشاهده شودپس از رسیدن به قدرت ازمسیر منافع ملی و تعهداتی که کرده اند منحرف می شوند مردم از آنان روی برگردانده و در نخستین فرصت بدست آمده از قدرت برکنارشان می سازند. از این روست که سازمان ها و شخصیت های سیاسی در این کشورها برای برخورداری از حمایت مردم نسبت به خواست و منافع ملی وفادار و پای برجا باقی می مانند.
یک مورد از وفاداری شخصیت های سیاسی را نسبت به هدف ها و برنامه هایی که عنوان می کنند در دوران ریاست جمهوری یحیی خان در پاکستان – نه چندان صاحب دمکراسی- شاهد بوده ایم.
در آن دوران که بنگلادش و پاکستان امروزی هنوز از هم جدا نشده بودند، پیش از برگزاری انتخابات سراسری شیخ مجیب الرحمان با شعار جدایی بنگلادش از پاکستان وارد کارزار انتخاباتی شد و قول داد چنانچه پیروز شود آنرا عملی سازد. متقابلاً ذوالفقار علی بوتو با شعار حفظ تمامیت ارضی به مبارزه انتخابات پیوست و قول داد در صورت پیروزی مانع تجزیه پاکستان شود. نتیجه انتخابات بگونه ای در آمد که شیخ مجیب الرحمان اکثریت کرسی های مجلس پاکستان را بدست آورد. چنانچه او از جدایی بنگلادش صرف نظر می نمود به ریاست دو بخش پاکستان برگزیده می شد. در مقابل، شمار نمایندگان طرفدار ذوالفقار علی بوتو در حدی بود که تنها در صورت جدایی بنگلادش بود که می توانست به ریاست پاکستان غربی برسد. اما هیچ کدام از این دو چهره سیاسی حاضر نشدند منافع شخصی را بر آنچه بسود منافع ملی می پنداشتند برتری دهند.
با این ترتیب پاکستان به دو کشور بنگلادش و پاکستان غربی تجزیه شد، شیخ مجیب الرحمان ریاست جمهوری بنگلادش و ذوالفقار علی بوتو رئیس بخش غربی پاکستان گردید.
در ایران، اما قضیه برعکس است. شخصیت هایی که نسبت به خطر استبداد مذهبی حتی پیش از استقرار جمهوری اسلامی هشدار می دادند و بر این باور که تنها راه رهایی ایران جلوگیری از تکرار استبداد است پایدار ماندند، یا جان باختند یا آنکه کنار گذاشته شده اند. در عوض کسانی مطرح و خبرسازند که داغ همکاری و خدمت گذاری به سردمداران جمهوری اسلامی را بر پیشانی داشته و اکنون هم که به ظاهر از نظام ولایت فقیه بریده اند جز انتقاد کردن از کارکرد سردمداران اسلامی بویژه آنها که در رأس قدرتند حرفی نمی زنند.
این افراد با هرگونه سمت یا مسئولیتی که در گذشته داشته اند، پاسدار یا طراح سپاه پاسداران، وزیر و یا نخست وزیر، امروز به صورت قهرمانانی مطرح می شوند که گویا می خواهند مردمی را که در دوران قدرتمندی با سلب آزادی هایشان به روز سیاه نشانده اند به آزادی و خوشبختی برسانند.
متأسفانه شیوه کنار گذاردن آزادیخواهان واقعی و مطرح نمودن شرکاء جرم سردمداران جمهوری اسلامی گرچه توسط رسانه های خبری غربی و بخش فارسی رادیو تلویزیون های بیگانه بکار گرفته می شود گستره رسانه های ایرانی خارج از کشور را نیز کم و بیش در بر گرفته است.
برخی از هموطنان مان که به علت استقرار جمهوری اسلامی جلای وطن کرده و آواره سرزمین های دیگر شده و در تمامی این سالها بعنوان اپوزیسیون جمهوری اسلامی فعالیت داشته اند، اکنون که مردم در ایران بپاخاسته اند به عوض اینکه در راستای تحقق هدف های ملی قلم بزنند و راه کار درست رسیدن به پیروزی را بازگو نمایند به کژراهه کشیده شده، خواسته یا ناخواسته سعی در کشاندن مردم به بیراهه دارند. آنها با وجود اینکه می دانند جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت استبداد، ارتجاعی خود و مغایرت قانون اساسی آن با آزادی، حقوق بشر و حاکمیت ملی و نیز حرکت برخلاف مسیر تاریخ محکوم به شکست است، به جای آنکه بکوشند مردم را برای دوران پس از جمهوری اسلامی همبسته و پیوسته سازند و به امکان پُر شدن خلاء قدرت توسط استبداد دیگری هشدار دهند و از آنان بخواهند با یگانگی و همبستگی ملی آماده جلوگیری از احتمال چنین رویداد زیانباری باشند، متأسفانه امید به امامزاده ای که هشت سال تمام نخست وزیر جمهوری اسلامی بوده و پرونده اعمال او ازدیگر سردمداران سبک تر نیست و نیز به همسر او به این بهانه و دست آویز که گویا این زوج می خواهند قانون اساسی جمهوری اسلامی را به سود منافع مردم و آزادی حاکمیت ملی عوض نمایند، دل بسته اند.
توجه داشته باشیم وقتی از مردم دعوت می کنیم برای رهایی از استبداد مذهبی پشت سر نخست وزیر دوران خمینی قرار گیرند و استدلال می کنیم که او نخست وزیر بی اختیار بوده است، این پرسش پیش می آید که چنانچه به ریاست جمهوری برگزیده شود چه تضمینی وجود دارد همانقدر بی اختیار نباشد که قبلا بوده؟
یا هنگامی که امید رهایی به بانوی محجبه ای می بندیم که افتخارش این است که در سایه ارشاد اسلامی تغییر نام داده است. آیا انکار نمی کنیم تمامی فداکاری ها و دلاوری های شیرزنان ایرانی را در سی و دو سالی که گذشت؟
گفته می شود امامزاده ای که به آن امید بسته شده بی گناه است چون در دوران نخست وزیری اش هیچ کاره و بی اختیار بوده است. لابد مانند امیرعباس هویدا که گفت من جز پیچ و مهره ای در نظام نبودم. حال چگونه است که امیرعباس هویدا که در دوران سیزده سال نخست وزیری اش شمار کشته و اعدام شده گان به هیچ روی قابل مقایسه با دوران هشت سال نخست وزیر دوران خمینی نبوده، بایستی اعدام می شد و دیگری به ریاست جمهوری می رسید؟
متأسفانه دو دلیل بی پایه برای توجیه چنین حرکت انحرافی آورده می شود: یکی خطر تجزیه ایران و آن دیگر نبودِ یک اپوزیسیون قدرتمند و سازمانیافته در خارج از حاکمیت. در صورتیکه می دانند این هر دو معلول هستند و نه علت، باید علت ها را بررسی کرد، شناخت و از میان برد.
اگر خطری تمامیت ارضی ایران را تهدید کند علت آن وجود نظام استبداد مذهبی و ادامه چیرگی آن بر کشور است.
سردمداران اسلامی به دو دلیل خطر تجزیه ایران را بزرگتر از آنچه هست وانمود می کنند و چه بسا در دامن زدن به آن بی تأثیر هم نبوده باشند.
نخست آنکه ایرانیانی را که نگران تجزیه حتی یک وجب از خاک میهن هستند معتقد سازند که برای جلوگیری از تجزیه بطور موقت هم که شده پشت سر نظام قرار گیرندو یا دست کم با آن به مبارزه برنخیزند. دوم آنکه می پندارند با طرح شعار تجزیه و ایجاد نفاق میان مردم مانع شکل گیری یک جبهه و همبستگی سازمان یافته ملی و آزادیخواه خواهند شد.
مبارزه با شعار تجزیه طلبی نباید ما را از مسیر درست تحقق آرمان های ملی منحرف سازد.
در درازای تاریخ پرنشیب و فراز ایران که بیشتر با خودکامگی فرمانروایان همراه بوده است، خطر جدایی بخش هایی از سرزمین مادری گاه و بیگاه پیش آمده است.
در گذشته شکل برخورد با خطر جدایی طلبی بگونه ای بود که روزگار آن به سر آمده است. امروز دیگر با حمله، تهاجم و کشت و کشتار مردم بیگناه و آتش زدن شهرها و روستاها نمی توان با شعار تجزیه طلبی به مقابله برخاست.
اکنون دنیا وارد دورانی شده که برای حفظ وحدت ملی راه های دیگری مورد نیاز است. افزون بر آئین ها، فرهنگ و تاریخ مشترک، احساس مسئولیت همگانی در قبال میهن، برخورداری از آزادی، حکومت قانون و شرکت در اداره امور منطقه و سیاست های کلان کشور از عوامل کارساز حفظ یکپارچه گی و تمامیت ارضی کشور به شمار می آیند.
مسئله اصلی و فوری امروز ما، رویارویی با شعار تجزیه طلبی نیست، بلکه تلاش برای برپایی نظام مردم سالار و تحقق آزادی و اجرای مفاد منشور حقوق بشر است. در ایرانی آزاد که اراده شهروندان بر سرنوشت کشور حاکم باشد شعار تجزیه طلبی راه به جایی نخواهد برد.
آنگاه که بر سر مردم استان ها و قوم های غیور ایرانی بمب ریخته می شود، هنگامی که فرزندان آنها بازداشت، شکنجه و اعدام می شوند، بیکاری، نداری و درماندگی در منطقه بیداد می کند، شعار تجزیه طلبی و جدایی که به نادرست هم که شده وعده زندگی بهتر می دهد، می تواند تأثیرگذار باشد.
این استدلال هم که چون تاکنون اپوزیسیون خارج از حاکمیت به ویژه در برون از کشور نتوانسته است شکل سازمانی بیاید پس ناگزیر در قبال رویدادهای اخیر ایران می بایست از اپوزیسیون درون حاکمیت حمایت کرد، و بدور از تجربه مبارزاتی، خرد سیاسی و مغایر با خواست های تاریخی ملت ایران است که بیش از یکصد سال جهت تحقق آن فداکاری و جانبازی نموده است.
پشتیبانی از آن جناح از حاکمیت که طرفدار بقای نظام است و ادامه سیاست های کنونی را باعث سقوط جمهوری اسلامی می داند مفهومی جز ضدیت با خواست های مردم ندارد که به تجربه دریافته اند که خودکامگی، آنگاه که با ارتجاع همراه باشد، از بدترین نوع استبدادهاست و برای رهایی از آن راهی جز پایان دادن به عمر آن وجود ندارد.
اکنون آن جنبش یا همبستگی ملی که آزادیخواهان عاشق ایران سالهاست که به شکوفایی و پدید آمدنش امید بسته اند از قوه به فعل در آمده است و می رود طومار عمر استبداد و ارتجاع را در ایران برای همیشه در هم کوبد، سرنوشت آنرا به دست کسانی نسپاریم که سالها در رأس هرم قدرت بوده اند و با سیاست های نادرست و ضد ایرانی خود مردم را به روز سیاه نشانده و هدفی جز حفظ بقای نظام و بدست آوردن قدرت از دست رفته برای سوءاستفاده های مالی و سیاسی ندارند.
چرا باید مردمی را که برای تحقق آزادی و استقرار مردم سالاری قیام کرده، بازداشت، شکنجه و کشته می شوند درگیر مبارزه کسب قدرت جناحی از میان جناح هایی کرد که برای دست یافتن به قدرت فدا شدن جان مردم برایشان اهمیتی ندارد.
اکنون که مردم ایران با اتکاء به آرمان های ملی و انسانی که به آنان احساس غرور و شخصیت داده است شجاعانه بپاخاسته اند و می روند تا قهرمانان تاریخ رهایی ایران شوند، خیزش دلاورانه شان را ارج نهاده آنان را یاری رسانیم و از اینکه شاهد پیکار مقدسی هستیم که مسیر تاریخ ایران را تغییر خواهد داد به خود ببالیم.
«بشو، ای خردمند از آن دوست دست
که با دشمنانت بوده هم نشست»
سعدی
ژوئیه 15, 2010
اهمیت «دکتر مصدق» برای جنبش زنان و جنبش دموکراسی خواهی
Posted by bijan62 under Uncategorizedنوشتن دیدگاه
|
ژوئیه 12, 2010
سعید قاسمی نژاد
وقتی از انتخابات آزاد سخن گفته می شود ، به فرآیندی اشاره می شود که در آن مردم بتوانند در یک انتخابات غیر مستقیم از طریق انتخاب افراد یا احزاب و یا در یک انتخاب مستقیم (رفراندوم ) از طریق رای اری یا نه به گزاره مطرح شده در انتخابات نه تنها نظر خود درباره چگونگی ساماندهی امور کشور را ازادانه ابراز کنند بلکه اراده خود برای ساماندهی کشور را نیز اعمال کنند. بدین معنی انتخابات آزاد اشاره به فرایندهایی دارد که از پیش از انتخابات شروع می شود و تا پس از انتخابات ادامه می یابد. وقتی می پرسیم که آیا انتخاباتی آزاد است یا آزاد نیست عموما به معیارهای حداقلی که برای دموکراسی حداقلی لازم شمرده می شود اشاره داریم.عموما دموکراسی حداقلی آن نقطه مرزی ای دانسته می شود که گذشتن از آن به معنای انتخابات آزاد است.بدین معنا انتخابات در ایران یقینا غیرآزاد است و اصولا شاید به سختی بتوان (شاید هم نتوان) در تمامی یکصد سال اخیر در ایران انتخابات آزادی را یافت. در این گزارش می کوشیم به جای بررسی این پرسش که آیا انتخابات در ایران آزاد است یا خیر عوامل موثر بر میزان آزادی انتخابات به عنوان یک طیف از انتخابات به کلی غیر آزاد تا انتخابات تماما آزاد را بررسی کنیم.»
برخی فرایندها و عوامل موثر در آزادی انتخابات را می توان به شرح زیر بر شمرد و بررسی کرد که این معیارها تا چه حد در ایران وجود دارند .
1- آزادی دسترسی به اطلاعات برای شهروندان و آزادی اطلاعرسانی برای افراد ، گروهها و احزاب
فرایند انتخابات فرایندی مشابه خرید و فروش در بازار آزاد است ، هر قدر اطلاعات بیشتر و بهتر در دسترس باشند امکان رفتار عاقلانه تر و معامله منصفانه تر در بازار بیشتر است. آزادی دسترسی به اطلاعات برای شهروندان و آزادی اطلاعرسانی برای افراد ، گروهها و احزاب بخشی جدایی نا پذیر از انتخابات آزاد است چرا که اساسا انتخاب بدون داشتن اطلاعات یا دروضعیتی که اطلاعات غلط از روی قصد به شهروندان داده می شود و شهروندان از دسترسی به اطلاعات صحیح منع می شوند معنایی ندارد. شهروندانی که اجازه نیابند در مورد سابقه ، عملکرد و وابستگی کاندیدها اطلاعات صحیحی به دست بیاورند و بالعکس به طور مداوم در معرض تبلیغات یک جانبه رسانه های انحصاری باشند ، شهروندانی که در باره نحوه برگزاری انتخابات و عملکرد کاندیدای پیروز پس از انتخابات امکان دسترسی به اطلاعات صحیح را نیابند ناگزیر امکان انتخاب ندارند.
در ایران کنونی آزادی دسترسی به اطلاعات برای شهروندان و آزادی اطلاع رسانی برای افراد ، گروهها و احزاب به میزان بسیار کمی وجود دارد. گروههای سیاسی سکولار اعم از چپ ، راست ، لیبرال ، مشروطه خواه و جمهوریخواه و اقلیتهای قومی – مذهبی در تمامی این سالها از حق داشتن رسانه در ایران محروم بوده اند. حکومت ایران با تعقیب قضایی و حذف فیزیکی بسیاری از این گروهها در تمامی این سالها عرصه را بر آنان چنان تنگ کرده است که بسیاری از چهره های منتسب به این گروهها مجبوربه خروج از کشور شده و ابتدایی ترین رسانه برای ارتباط با هموطنان خویش یعنی گفتگوی چهره به چهره را نیز از دست داده اند.با این حال با رصد اوضاع ایران می توان گفت که اندیشه ای که این گروهها نمایندگی همچنان پاسخگوی نیازهای بخشهای وسیعی از مردم ایران است که آن نیازها با کالایی که گروههای درون نظام سیاسی ارائه می دهند برآورده نمی شود.اگرچه به دلیل تصلب ساختار سیاسی مردم کوشیده اند نیازهای خود را با نزدیکترین کالایی که در درون نظام تولید می شود برطرف کنند.بدیهی است که در صورت وجود کالای اصل کسیبه سراغ کالای مشابه با کیفیت بدتر نمی رود. با برآمدن روشهای جدید ارتباطی مبتنی بر تکنولوژیهای نوین و همه گیر شدن آنها آن بخش از این گروهها که در خارج از کشور حضور دارند و آزادی عمل برای سخن گفتن دارند توانسته اند صدای خود را به گوش مردم ایران برسانند. حکومت ایران اما در این زمینه نیز بیکار ننشسته است و با فیلترینگ گسترده سایتهای اینترنتی ، ایجاد پارازیت بر روی شبکه های تلویزیونی و رادیویی ، استفاده از پتانسیلهای موجود قانونی و تعقیب قضایی و پرونده سازی برای این فعالان در خارج از کشور، برخورد جدی با رسانه های نوشتاری داحل کشور در صورت پوشش دادن اخبار این گروهها و… می کوشد تا ارتباط این گروههای محذوف از عرصه سیاست ایران با مردم را دچار مشکل کند.
از سوی دیگر حکومت ایران به نیروهای درون ساختار سیاسی خود نیز امکان اطلاعرسانی آزاد را نمی دهد . توقیف دلبخواهی رسانه های نوشتاری جناح اصلاح طلب و دفاع صدا و سیما به عنوان یک رسانه انحصاری از یک جناح سیاسی داخل جمهوری اسلامی امکان هر گونه اطلاعرسانی صحیح و درستی را از طریق رسانه های داخلی غیرممکن کرده است. تمامی احزاب اصلاح طلب موثر درون کشورهم اکنون ازداشتن رسانه ارتباطی محرومند. حکومت ایران اما به این نیز بسنده نکرده است وشکار شهروند خبرنگاران و وبلاگنویسان را نیز چند سالی است در دستور کار دارد که در ماههای اخیر شتاب و شدت فزاینده ای یافته است.
2- دستگاه قضایی مستقل
دستگاه قضایی مستقل در واقع داور بی طرف زمین سیاست است و تضمین کننده برابری حقوقی شهروندان به مثابه اصل اساسی دموکراسی . دستگاه قضایی در عرصه سیاست همان کاری را می کند که در بازار آزاد انجام می دهد . اگرکمیسیونهای ناظر بر انتخابات تضمین کننده سلامت روند انتخابات هستند ، دستگاه قضایی مستقل تضمین کننده سلامت روند وروال کلی بازی سیاسی است که منجر به آزادی و سلامت انتخابات می شود.دستگاه قضایی پیش ، پس و در هنگام انتخابات از طریق برخورد با اعمال مجرمانه بر سلامت و آزادی انتخابات موثر است.
در ایران دستگاه قضایی نه تنها بی طرف نیست بلکه در تمامی رقابتهای انتخاباتی اخیر خود یک پای ماجرا بوده است . دستگاه قضایی پیش از ماجراهای اخیر رسواییهای سیاسی فراوانی داشته است.دستگاه قضایی پس از انقلاب اساسا از ابتدا به عنوان ابزاری سیاسی و بیش از هر چیزی به عنوان ماشین ترور بنیان نهاده شد. دستگاه قضایی در حکومت ایران از ابتدای امر به قصد سامان دادن به امر عاجل اعدام مخالفین سیاسی بنیان گزاری شد و پس از آن نیز نه تنها از این منطق فاصله نگرفت بلکه تمامیت دستگاه قضا در شاخه های گوناگونش نه تنهابه ابزاری برای مقابله با مخالفین سیاسی بالفعل وبالقوه بدل شد. پس از آیت الله خمینی نیز این روال ادامه پیدا کرد و با برآمدن عصر اصلاحات نمود و اوج دوباره ای یافت.در این عصر دستگاه قضایی هر انچه در چنته داشت نمایان کرد. از توقیف فله ای مطبوعات تا دادگاههای رسوایی همچون ترور حجاریان ، دادگاه کوی دانشگاه ، دادگاه عبدالله نوری و همکاری در پرداختن سناریوهای امنیتی برای حذف رقبای سیاسی.کار به جایی رسید که مسئولین قضایی در زندان در حین بازجویی آدم می کشتند . در انتخابات اخیر دستگاه قضایی نوک پیکان حمله به مخالفین است و رئیس دستگاه قضایی در قامت عضو دفتر سیاسی یک حزب به اعلام مواضع سیاسی وخط و نشان کشیدن می پردازد وقضات دادگاه بنا بر گزارشها به جای رسیدگی به پرونده ها خود مشغول پرونده سازی برای متهمین و فریب دادن متهما ن کمسن و سال تر و ساده دلتر و صدور احکام سنگین حبس واعدام برای آنها در راستای اهداف سیاسی هستند.
3- حق انتخاب شدن برای تمامی شهروندان
انتخاباتی آزاد است که در آن همه شهروندان بتوانند بر اساس بعضی اصول معقول و منطقی که در همه جای جهان پذیرفته شده است به عنوان کاندیدای احراز یک سمت در انتخابات شرکت کنند. هر قدر شرایط شرکت در انتخابات به عنوان یک کاندیدا ساده تر باشد، می توان گفت که آن انتخابات آزادتر است.بدین معنا شرط لازم انتخابات آزاد ، آزادی احزاب است.
در ایران شورای نگهبان خود یک بار کاندیداها را انتخاب می کند و سپس مردم مجازند که از میان کاندیداهی برگزیده نظام ، کسی را برگزینند. در سالهای اخیر در انتخابات مهمی مثل مجلس خبرگان صرفنظر از دور باطل پدید آمده ، که در آن رهبر کسانی را که معین می کنند چه کسانی می توانند بر رهبر نظارت کنند معین می کند ، کار به جایی رسیده است که در برخی حوزه ها شورای نگهبان به تعداد کرسیها کاندیدا تایید می کند یا در انتخابات مجلس هشتم شورای نگهبان اجازه رقابت در تمامی حوزه ها را از یک جناح سیاسی گرفته بود. این صرفنظر از این واقعیت است که گروههایی با پایگاههای رای مهمی در جامعه اساسا به طور سیستماتیک از عرصه سیاست در ایران حذف شده اند . به کرات ذکرشده است که نظارت استصوابی شورای نگهبان امری مربوط به پس از فوت آیت الله خمینی است ، این اگر چه سخن درستی است اما بدین معنا نیست که تا پیش از ان نظارت استصوابی وجود نداشته است. در دهه اول انقلاب اساسا در حالیکه حذف فیزیکی مخالفین سیاسی با شدت و حدت تمام در ابعادی وسیع در جریان بود چندان نیازی به نظارت استصوابی نبود چرا که مخالفین یا گوشه زندان بودن یا در دل خاک .آن چند مخالف باقیمانده سالهای آخر هم اساسا در بحبوحه جنگی میهنی از تمامی ابزارهای ارتباطی محروم بودند و شمشیر داموکلس حبس واعدام بالای سرشان تا خطری نداشته باشند . با این حال در همان اولین و آزادترین انتخابات ریاست جمهوری نیز آیت الله خمینی شخصا یکی از کاندیداها را از حق کاندید شدن محروم کرد یا در مجلس خبرگان قانون اساسی نیز دکتر قاسملو علیرغم رای آوردن به این دلیل که اگر برای شرکت در مجلس خبرگان به تهران می رفت دستگیر می شد حق شرکت در آن را نیافت .
4- سلامت فرایند انتخابات
سلامت فرایند انتخابات اصولا در ارتباط با سلامت دیگر بخشهای مرتبط با سیستم سیاسی است که می توان در یک کلمه آن را در برابری حقوقی همه شهروندان معرفی کرد. وقتی اختصاصا از سلامت فرایند انتخابات صحبت می شود، اما بیش از هر چیز ، رای گیری سالم و درست خوانده شدن و اعلام شدن رایهای داده شده به کاندیداها ،مد نظر است.سلامت انتخابات معمولا در تمامی کشورها به طور خاص از طریق نظارت یک کمیسیون بی طرف و فراجناحی و به طور عام با نظارت همه جانبه مطبوعات ، احزاب و دستگاه قضایی حاصل می شود .
در ایران نهاد اصلی ناظر بر انتخابات یعنی شورای نگهبان از آنجا که شش عضو آن مستقیما و شش عضو دیگرغیر مستقیم برگزیده رهبری هستند(اعضای حقوقدان توسط رئیس دستگاه قضایی پیشنهاد و توسط مجلس انتخاب می شوند ، مجلس موظف است از میان کسانی که رئیس دستگاه قضایی پیشنهاد می کند انتخاب کند ، در دروه ششم اصلاح طلبان هر چه کردند نتوانستند اعضایی همسو با خود را به شورای نگهبان بفرستند و نهایتا مجبور شدند با رای خود برخی از افراطی ترین محافظه کاران را به شورای نگهبان گسیل کنند.) همواره به سمت رهبری غش می کند(خصوصا پس از آیت الله خمینی که آقای خامنه ای به دلیل فقدان کاریزما بسیار نسبت به انتصابهای خود حساس است) و ابزاری در دست رهبری است. چنانکه تجربه نشان داده است ،نهاد مجری انتخابات نیز اگر در راستای منویات رهبری باشد مجاز به انجام هر تقلبی هست. در انتخابات اخیر ریاست جمهوری هفت عضو از دوازده عضو شورای نگهبان پیش از انتخابات علنا از یک کاندیدا حمایت کردند و در کمپین انتخاباتی او شرکت داشتند. دبیر شورای نگهبان علنا از احمدی نژاد حمایت کرده ، به رقبا حمله می کرد و غلامحسین الهام عضو موثر دولت ، عضو موثر شورای نگهبان هم بود. حتی در دوران اصلاحات نیز، انتخابات مجلس ششم انتخاباتی ناسالم بود ، چرا که درنهایت دخالت شورای نگهبان که با کوتاه آمدن دولت به پایان رسید موجب حذف برخی کاندیداهای کمتر شناخته شده اما پیروز نیروهای ملی مذهبی شد که توانسته بودند با گریز از تور محدودیتهای غیرقانونی و تبعیضهای سازمان یافته خود را به مجلس برسانند. اصولا چنانکه خود نیروهای سیاسی و محافظه کار داخل نظام سیاسی ایران از قبیل حجه الاسلام مجید انصاری ذکر کرده اند ، تقلب سازمان یافته بخشی جدایی ناپذر از فرایند انتخابات در ایران است، مهم حجم و میزان تقلب است که اصلاح طلبان معتقد بودند می توان با استراتژی امواج انسانی تا پنج میلیون رای تقلب را خنثی کرد. انتخابات خرداد 88 اما ظاهرا نشان داده است که حکومت ایران حداقل در این انتخابات رای سازی را جایگزین رای گیری کرده است و نشانه ای نیز در دست نیست که در انتخابات آینده برنامه دیگری در سر داشته باشد.
5- عدم دخالت نظامیان در انتخابات
یکی دیگر از عوامل ضروری انتخابات آزاد ، عدم دخالت نظامیان در انتخابات است و بطور کلی در سیاست و اقتصاد است. در ایران سپاه در حال قبضه کردن تمامی عرصه های حیاتی است. در دور اول انتخابات احمدی نژاد بنا بر گفته خود فرماندهان سپاه این سپاه بود که با یک مانور پیچیده احمدی نژاد را به ریاست جمهوری رساند و در دور دوم نیز فرماندهان سپاه پیش از انتخابات به صراحت از احمدی نژاد حمایت می کردند .این فرماندهان در یک مورد حتی به صراحت بیان کردند که اجازه نمی دهند احمدی نژاد شکست بخورد. بطورکلی روند امور در چند سال اخیرچنان است که دولت روزبروز به سوی نظامی تر شدن می رود وحکومت ایران در حال تبدیل شدن از حکومت روحانیون به حکومت نظامیون است .
6- اعمال اراده مردم پس از انتخابات از طریق موثر بودن نهادهای انتخابی
حتی اگر انتخابات سالم برگزار شود و نمایندگان واقعی مردم به نهادهای منتخب راه یابند بنا بر تعریف ذکر شده یعنی «فرآیندی که در آن مردم بتوانند در یک انتخابات غیر مستقیم از طریق انتخاب افراد یا احزاب و یا در یک انتخاب مستقیم (رفراندوم ) از طریق رای اری یا نه به گزاره مطرح شده در انتخابات نه تنها نظر خود درباره چگونگی ساماندهی امور کشور را ازادانه ابراز کنند بلکه اراده خود برای ساماندهی کشور را نیز اعمال کنند.» تنها زمانی می توان از انتخابات ازاد سخن گفت که نهادهای منتخب بتوانند اراده مردم را اعمال کنند و نه اینکه هر چه انجام دهند از طریق نهادهای منتصب خنثی شود یا اصولا اختیارات آنها از طریق ساز و کارهای قانونی به نهادهای دیگر منتقل شود. پس از پیروزی اصلاح طلبان در مجلس ششم ، بلافاصله با استفاده از ساز و کارهای قانونی اختیارات مجلس به مجمع تشخیص مصلحت منتقل شد. بدین وسیله که شورای نگهبان نه تنها تمامی طرحهای اصلاحی را رد می کرد بلکه در ریز جزئیات بودجه نیز وارد شده و سپس مسئله در مجمع تشخیص مصلحت در جهت خواست رهبری حل می شد. در دوران حضور اصلاح طلبان در دولت نیز از آنجا که امکان انتقال بخش مهمی از اختیارات وجود نداشت ، دستگاه قضایی و نیروهای نظامی و انتظامی مسئولیت خنثی کردن فعالیتهای اصلاحی را بر عهده گرفتند .کار به جایی رسید که سپاه پاسداران فراتر از ترور مخالفین ، آشکارا برای به دست آوردن قرارداد های اقتصادی به مهمترین فرودگاه بین المللی کشور لشگرکشی کرد و آنجا را فتح کرد و دستگاه قضایی مسئولیت شکار مسئولین دولتی نافرمان و برخورد با نهادهای مدنی را بر عهده داشت.
برای بررسی دقیقتر میزان آزادی انتخابات در هر کشوری به جز معیارهای گفته شده حتما می توان معیارهای دیگری نیز مشخص کرد ، هر یک از این معیارها می بایست به ریزمعیارهایی فروکاسته شوند و به هر یکاز این ریزمعیارها وزنی داده شود تا در نهایت بتوان آزادی انتخابات در یک کشور را با یک عددمشخص توصیف کرد.این کار از حوصله این گزارش خارج است اما بنا بر اطلاعات آمده در همین گزارش می توان با تقریب مناسبی ذکرکرد که انتخابات در ایران تا حد زیادی غیرآزاد است و روالهای در پیش گرفته شده توسط نیروهای سیاسی موثر در ایران بیانگر آن هستند که هر چه پیش برویم انتخابات ایران به سمت غیرآزادتر شدن میل می کند. در نهایت اینکه استبداد و انتخابات غیرآزاد در قانون اساسی جمهوری اسلامی نهادینه شده است، می توان در درون جمهوری اسلامی انتخاباتی آزادتر از اینکه اکنون موجود است داشت ، اما دستیابی به معیارهای استاندارد حداقلی که در عرف ادبیات سیاسی و ادبیات گذار به دموکراسی از آن با عنوان دموکراسی حداقلی نام برده می شود مستلزم تغییر قانون اساسی و ساختار سیاسی موجود است
جون 24, 2010
نامه سر گشاده به آقای کدیور – حکومت رای ملت را دزدید، و حالا شما شعارشان را
Posted by bijan62 under Uncategorizedنوشتن دیدگاه
نامه سر گشاده به آقای کدیور
جناب آقای دکترکدیور،باعرض سلام
مصاحبه جناب عالی با تلویزیون آمریکا بسیار مایه نگرانی» جنبش ملی سبز» گردیده
است.طیفی بسیار گسترده تراز «راه سبز امید» که آشکارا شما ادعای نمایندگی اش را
دارید.حتما خواهید پرسیدچه فرقی این دوباهم دارند.عرض میکنم درساختار طرفدارانش
است. جنبش راه سبز امید مجموعه اصلاح طلبان حکومتی برخواسته ازنتیجه انتخابات
است.اما جنبش ملی سبز ،پدید آورنده اش»نهضت مطالبه محوری»است که توانست جامعه
مدنی ایران رادرانتخابات بسیج نماید.این نیرو خارج از نیروهای درون حکومتی( اصلاح
طلبان واصولگرایان)واپوزیسیون نظام درداخل وخارج کشور است ،توانست پس از کودتای
نتخاباتی کلیه شهروندان رادر حرکت ملی زیر نام «سبز»جمع نماید. یعنی پایان جمهوری اسلامی
از همین روملت احساس کرد که رای اش را دزدیده اند
چون» ملت» با»دولت دزد رای خود» نمیتواندکارکند، بحق شروع به شعارهای ساختار شکن داد
البته این شعارها به مذاق»راه سبز امید»طبیعی است که خوش نیامد.ملت رای داد حکومت رای
اش را دزدید حالا شما میخواهید بنام خود ویا بنام راه سبز امید «شعار هایش را که برایش خون داده
بدزدید ومصادره کنید؟شما هم بهتراست همگام با روحانیت مترقی ازداخل زندان اوین گوش فرادهید
درغیراینصورت متهم به نقش ستون پنجم رژیم میشوید. تادیرنشده عذر خواهی کنید درغیراینصورت اتهام وارد است.
با احترام رضا شاه حسینی
جون 23, 2010
شاه تلگراف زده بود: «اين مجلس خلاف مشروطيت است. هر كس از فرمايشات ما تجاوز كند، مورد تنبيه و سياست سخت خواهد بود
Posted by bijan62 under Uncategorizedنوشتن دیدگاه
تاریخ انتشار: ۰۲ تیر ۱۳۸۹, ساعت ۵:۴۶ قبل از ظهر
باز لیاخوف در بهارستان
بهار یکتا
«ما دين نبی خواهيم، مشروطه نمي خواهيم»
این شعار افرادی بود که با تجمع در برابر مجلس، نه دیروز که صد سال پیش، نفرت خود را از دمکراسی نشان داده بودند.
سه شنبه 22 ژوئن 2010 عده ای با تجمع در برابر مجلس، تهدید می کنند که اگر مصوبه اخیر این نهاد در باره دانشگاه آزاد تغییر نکند، مجلس را به توپ می بندند.
تاریخ پر است از درسهایی که در هیچ مدرسه ای به جز » زمان» آموخته نمی شود.
همزمانی نسبی این دو رویداد پس از صد و دو سال، آموزه ای است از تاریخ و تجربه.
ود: «اين مجلس خلاف مشروطيت است. هر كس از فرمايشات ما تجاوز كند، مورد تنبيه و سياست سخت خواهد بود.» شاه تلگراف زده ب
خط و نشان کشیده بود. وهن مجلس کرده بود. گفته بود که حامی » رای مردم » ولی فقط می خواهد به حساب » برخی مفسدین » که مورد حمایت نمایندگان هستند، رسیدگی کند!
این همه مشابهت در طول یک سده!
روزی که میر حسین موسوی در مناظره تاریخی اش، دلیل نامزدی خود را ترس از سقوط کشور به دیکتاتوری و استبداد ذکر کرد، شاید کسی بر این باور نبود که تنها پس از چند ماه تمامی نمادهای دیکتاتوری تمام قد در این کشور از پس پرده بیرون آمده و رخ می نمایند.
اگر در زمان مشروطه، مجلس نوپای شورای ملی با توپهای روسی به توپ بسته شد و تعدادی از نمایندگان ملت به خون غلتیدند. امروز همان مجلس که باز هم در » بهار» ستان است با همه فیلتری که در گزینش افرادش کرده بودند، مورد تایید نیست و باید به توپ بسته شود، چون نعل به نعل بر اساس فرموده های » از ما بهتران» حرکت نکرده است.
اگر آن روز با سوء قصدی ساختگی به جان محمد » علی » شاه، خانه فساد، مجلس شناخته می شود و قزاقها به سمتش می شتابند، امروز دیگر نیازی هم به آن ندارند. همین که یکی از منویات » علی» انجام نشده، می توان به » خانه ملت» لشکر کشی کرد تا درسی باشد برای آنان که می خواهند کمی تا قسمتی از حقوق و مسئولیتهای قانونی خود استفاده کنند.
در آن روز بهارستان به خون کشیده شد. حال آنکه بهارستان ما خیلی پیشترها به خون کشیده شده بود. آن زمان که » رئیس دولتی» منتخب ! با بالگردانی نظامی به » خانه ملت » آمد.
اگر آن روز آیت الله بهبهانی و طباطبایی هنوز جایگاهی داشتند و امید بسته بودند که بتوانند، مانع وقوع جنایت روسها شوند، امروز علما و مراجع ما آن چنان در فشار و مضیقه اند که حتی امید هم ندارند و تنها به » دعا » پناه برده اند از شر جور » ظالم«.
اگر لیاخوف روسی بود و با حمایت بریگارد قزاق بر نمایندگان و مردم ایران آتش گشود، امروز دیگر نیازی نیست که از روسیه کسی را اعزام کنند که برادران زحمت کشیده و با تیر و شلیک مستقیم، سینه برادر می درند و بر قلبش آتش می گشایند.
آن روز وقتی خانه ملت به توپ بسته شد و خیالشان از نمایندگان مردم راحت شد، به سراغ روشنفکران و روزنامه نگاران رفتند و شبانه به خانه هایش شوریدند و ميرزا جهانگير خان صوراسرافيل و ملک المتکلمين را به چوبه اعدام سپردند. اما امروز بی نیاز از آن خیلی پیش از به توپ بستن مجلس، در برابر دیدگان همه نمایندگان مجلس، اهل قلم و اندیشه به بند کشیده اند و خانه هایشان غارت کرده اند.
لیاخوف که روسی بود، بعد از اینکه با سه قشون به بهارستان آمد و نمایندگان مردم به خون کشاند، حکومت نظامی اعلام کرد ولی اینان قبل از همه اینها، همان شبی که مردم هنوز در پای صندوقهای رای در انتظار انداختن رای سبز خود در صندوقهای سیاه بودند، حکومت نظامی اعلام خوانده و یورش به ستادها آغاز کرده بودند.
اگر بریگارد قزاق عامل خانه نشینی و تبعید آیت الله بهبهانی و طباطبایی شده بود، علما در حکومت اسلامی خیلی پیش از این خانه نشین و محصور شده بودند. حتی اجازه نداده بودند که پیکرشان تشییع شود.
» شاهان » را اگر جرات جسارت به حریم روحانیت نبود، » والیان » با حکم » ولایت » بر در مسجد، حسینیه و خانه علما و مراجع آتش می گشایند، می شکنند، به یغما می برند و بر خود می بالند از این همه » گستاخی» .
محمد » علی » شاه اگر برای کارهایش نیاز به توجیه داشت، » والیان » را نیازی به آن نیست که اگر آن یکی » سایه » خدا بود، این یکی از خدا برتر است و بر جان و مال مردم ولایت دارد و این روزها بر اندیشه و فکرشان هم. و به هیچ توجیه ای می توانند قشون کشی کنند به هر جا که بخواهند.
تنها یک سال پس از به توپ بستن مجلس بود که نظام استبداد صغیر پایان یافت . ایران متحد شد از شمال و جنوب. ترک و کرد و بختیاری. شاه پناه به سفارت روسیه برد. لیاخوف گریخت. تهران فتح شد. مجلس دوم برپا. باز هوای آزادی …… مشروطه باز نفس کشید…… اما….
ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست
سه شنبه 23 ژوئن 1908 لیاخوف روسی به فرمان محمد علی شاه، مجلس شورای ملی را به توپ بست
جون 9, 2010
راهپیمائی های مسالمت آمیز توأم با سکوت مردم معترض به تقلب در انتخابات در سال گذشته، بدون اینکه همراه با کوچکترین خشونتی باشد و یا اینکه کمترین تهدیدی برای امنیت ملی کشور محسوب گردد، با خودخواهی و تدبیر غلط «رهبر فرزانه» و فرمان خونریزی وی در نماز جمعه 29 خرداد 88 به فجیع ترین جنایت علنی نظام جمهوری اسلامی تبدیل گردید و دیدگان جهانیان ناباورانه شاهد صحنه های تلخی بود که بی رحمی های سربازان اسرائیلی را به فراموشی می سپرد.
خامنه ای با نادانی و تکبر، نه تنها چهره خود و نظام، بلکه حتی چهره «حکومت دینی» را آنچنان تخریب کرد که ترمیم آن ناممکن می نماید. وی تنها توفیق یافته که پیشوای اراذل و اوباش و عربده کشان هتاک شده و جبهه داخلی نظام را متلاشی نماید. معترضین خودی که گوشهای رهبر را برای شنیدن نصیحت هایشان ناشنوا یافته اند، ناچار به علنی کردن نارضایتی خود نموده اند. امروز دیگر فقط هاشمی رفسنجانی نیست که رویه خامنه ای را به چالش می کشد، حتی «مرد ساکت» اصولگرایان، مهدوی کنی نیز اعتراض خود را علنی نموده و از کشتی نجات ولایت فقیه پیاده می شود تا به خیل انبوه «خواص بی بصیرت» بپیوندد. خواص بی بصیرتی که تمامی مدیران ارشد و بخش اعظم روحانیون بلندپایه 25 سال اول دوران جمهوری اسلامی را در بر می گیرد.
بازنده اصلی کودتای خرداد 88 فقط خامنه ای است و بس. دیگر حتی در جمع سرداران سپاه نیز ابایی ندارند که بگویند «رهبر» مشاعرش را از دست داده است. کمتر کسی در درون نظام باقی مانده که دیگر ایمانی به «هدایت» ناخدای «کشتی نجات» داشته باشد.
حتی اوباما نیز نتوانست راز موفقیت تصویب تحریم های فلج کننده جدید که با حمایت چین و روسیه و دیگر کشورها انجام پذیرفت را پنهان نماید و اظهار داشت: «امروز این تحریم نتیجه سرکوب وحشیانه و کشتن مخالفان بی گناه حکومت در یکسال پیش بود.»
هرگونه خشونت دیگر در خیابانها بر علیه مردم، وضع را برای حکومت بسیار بغرنج تر کرده و زمینه بسیاری اقدامات تنبیهی بین المللی دیگری را فراهم خواهد آورد. تحریم های جدید چنان گسترده و فراگیر هستند که عملاً «جمهوری اسلامی» را از لیست «فرصتهای تجاری» خارج نموده و به فراموشی خواهد سپرد. چنانچه پرونده «حقوق بشر» هم به پرونده موجود اضافه شود، تنها آرزوی کشورهای جهان این خواهد شد که این موجود بی خاصیت مزاحم، یعنی «جمهوری اسلامی» برود و جای خود را به حکومت جدیدی بدهد.
تدبیر رهبری و فرمان کشتار وی در خرداد ماه سال قبل، اجماع جهانی در تصویب قطعنامه ای فلج کننده را پدید آورد و ممکن است ضربه های باطوم ها در سالگرد 22 خرداد، تمایل بین المللی برای سرنگونی این نظام را بدنبال داشته باشد. فهم این معادله حتی برای کند ذهن ترین عناصر این حکومت نیز آسان است. اگر باندازه کافی شعور داشتند باید همان پارسال می فهمیدند که باطومها را نه بر سر جوانان جنبش سبز، بلکه بر سر خودشان می زنند و زمینه ذلت و سرنگونی خودشان را فراهم می کنند.
ندائی در درون پیکر نظام به صدا درآمده که روز شنبه 22 خرداد 89 کاربرد هر گونه چماق و باطوم و قمه ممنوع. نه برای اینکه دلشان برای ملت به رحم آمده، بلکه از وحشت و نگرانی برای خودشان. حکومتیان در هراس سرنوشتشان در فردای سقوط استبداد فرو رفته اند .
سهرابستان
مِی 24, 2010
طیف های لیبرال دموکرات» جبهه ملی»/خواسته ها ووظائف ما درجنبش ملی»سبز» ایران / نگارش: رضا شاه حسینی
Posted by bijan62 under Uncategorizedنوشتن دیدگاه